سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]

آب و سنگ

ارسال‌کننده : نورا حمید سرخه در : 91/10/29 12:22 عصر

آب و سنگ

به کدام جوی تشنه ای سنگ؟
که چنین فراخ و گستاخ
سر راه ما نشستی
و چه سخت راه بستی!
تو ز مهر وعده دادی
تو ز ما گرفته ای رنگ!

به کجا نگاه می کنی تو بنگر
آسمان گواه می دهد به پاکی ام
خوانده ام تو را بارها به راهِ خویش
زخمها زدی بر امیدِ آبی ام ،
سالهای پیش
...
ما در هم و برابر هم ایستاده ایم
بهای زلالی من تشنگی جاودان تو
بهای ایستادگی تو خروش من
...
سلاح آلودگی تو را
من با صبوری خویش ، ساییده ام
من شرار باروتهای تو را
در رگهای آبیِ دست ، شسته ام
...
چه نازی به نیروی سنگ؟
من تو را تمام حل خواهم کرد
تا زمانی که وزنِ بودنت
جاری مرا نوش می کند،
این تویی که ذره ای میانِ من

نگاه کن چه خیس خورده سنگر زمین
چشمه های کوچک و زلال مرا ببین
خروش من از بی شماری تو فزون تر است
جوی باریکه های پاکِ مهر
از سلاح های سترگ تو فرا تر است
...
من ز تو چیزی نخواهم گذاشت
جز آنچه برای آبی ماندن
در سرشت تو مانده است
آری آسمانِ پاک گواه من است
گر هنوز پافشرده ای بر قرارگاهِ ماندگاری ات
گر نشسته ای خلاف جویبارهای بی گناه
دیر یا زود تو حل خواهی شد
دیر یا زود
شنهای بستر راه من خواهی شد


صورة: ‏آب و سنگ  به کدام جوی تشنه ای سنگ؟ که چنین فراخ و گستاخ سر راه ما نشستی و چه سخت راه بستی! تو ز مهر وعده دادی  تو ز ما گرفته ای رنگ!  به کجا نگاه می کنی تو بنگر آسمان گواه می دهد به پاکی ام خوانده ام تو را بارها به راهِ خویش ضخمها زدی بر امیدِ آبی ام ، سالهای پیش ... ما در هم و برابر هم ایستاده ایم بهای زلالی من تشنگی جاودان تو بهای ایستادگی تو خروش من ... سلاح آلودگی تو را  من با صبوری خویش ، ساییده ام من شرار باروتهای تو را در رگهای آبیِ دست ، شسته ام ... چه نازی به نیروی سنگ؟ من تو را تمام حل خواهم کرد تا زمانی که وزنِ بودنت  جاری مرا نوش می کند، این تویی که ذره ای میانِ من  نگاه کن چه خیس خورده سنگر زمین چشمه های کوچک و زلال مرا ببین خروش من از بی شماری تو فزون تر است  جوی باریکه های پاکِ مهر از سلاح های سترگ تو فرا تر است ... من ز تو چیزی نخواهم گذاشت جز آنچه برای آبی ماندن  در سرشت تو مانده است آری آسمانِ پاک گواه من است گر هنوز پافشرده ای بر قرارگاهِ ماندگاری ات گر نشسته ای خلاف جویبارهای بی گناه دیر یا زود تو حل خواهی شد   دیر یا زود شنهای بستر راه من خواهی شد                                                      آناهیتا .اول دیماه نود ویک‏




کلمات کلیدی :